فیلم محاکمه در خیابان رو دیدم تا دقایق آخر داشتم فحشهامو مرور میکردم که نثار مسعود خان کنم! که سکانس پایانی چنان رودستی بهم زد که هر چی دیده بودم و تو ذهنم بافته بودم نقش بر آب شد و ربخت بهم! انتظار این پایان رو نداشتم تا به حال یک پایان باز از کیمیایی ندیده بودم، که البته هنوز شک دارم این پایان کار خود کیمیایی باشه! بیشتر به کارهای اصغر فرهادی میخورد تا کیمیایی!
منیکه با چند فیلم آخر کیمیایی تقریبن ازش نا امید شده بودم و یه جورایی باهاش قهر کرده بودم این فیلم کمی راضیم کرد، این فیلم نشون میده که قهرمانهای فیلمهای کیمیایی عوض شدن! قهرمانها دیگه قهرمان نیستن، چون دیگه کسی دنبال قهرمان نیست، چون دیگه کسی نمیخواد قهرمان باشه شایدم نمی تونه! امروز دیگه همه بازنده اند! بازنده هایی که فقط برای بقا دست و پا میزنن!
فیلم به ظاهر رنگی است اما در واقع نه رنگیه نه سیاه و سفید فقط رنگ کهنگی داره که این کمرنگی شاید برای کهنه نشان دادن آدمها است! در سکانسی از فیلم تصویر شهر وارونه نشون داده میشه که انگار از آسمون داره ماشین میباره! شهری که جای بارون از آسمونش آهن و دود و ماشین میباره! نه این تهران، تهران همیشگی کیمیایی نیست! وقتی آدما عوض میشن، قهرمانها عوض میشن، شهر هم عوض میشه.
اشکال این فیلم اینکه دیگه چندان از اون دیالوگهای همیشگی و خاص کیمیایی خبری نیست و تا آخرین لحظه تو فکر میکنی که آه! چه مهملاتی! وقتم تلف شد و در آخرین لحظش...! یه کم دیره نه؟ شاید هر کسی مثه من اونقدر صبر نداشته باشه و از نیمه فیلم رو رها کنه!
محاکمه در خیابان (1387)
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
بازیگران: پولاد کیمایی، حامد بهداد، شقایق فراهانی و...
90 دقیقه رنگی
پی نوشت: اگه این فیلم رو دیدن یا خواستین ببینین حتمن به تیتراژ آخر و عکسهایی که توش نشون داده میشه خوب توجه کنید، درسته اشتباه نمی کنید عکسهای تظاهرات بعد انتخابات و جنبش سبزه! و همینطور به شعر آهنگی که پخش میشه توجه کنید، شعری که یغما گلرویی سروده و رضا یزدانی خونده، آهنگ رو از اینجا میتونید بگیرید.
پی نوشت2: تیتری رو که انتخاب کردم بر گرفته از گفته های بهرام بیضایی هست در رابطه با فیلم "شاید وقتی دیگر" که بیضایی میگه: گفتند چون این سناریو (شاید وقتی دیگر) اونقدر مزخرفه! که بهتره خود بیضایی بسازه که آبروش بره!! و در ادامه میگه: فقط این سناریو رو چون مزخرف بود من حق داشتم که بسازم! بنابراین ما سعی کردیم یه سناریوی بد بنویسیم و یک فیلم بد بسازیم که نتیجه اش "شاید وقتی دیگر" هست!
مرتبط: محاکمه در خیابان در روسپیگری و جزیره در کهکشان
منیکه با چند فیلم آخر کیمیایی تقریبن ازش نا امید شده بودم و یه جورایی باهاش قهر کرده بودم این فیلم کمی راضیم کرد، این فیلم نشون میده که قهرمانهای فیلمهای کیمیایی عوض شدن! قهرمانها دیگه قهرمان نیستن، چون دیگه کسی دنبال قهرمان نیست، چون دیگه کسی نمیخواد قهرمان باشه شایدم نمی تونه! امروز دیگه همه بازنده اند! بازنده هایی که فقط برای بقا دست و پا میزنن!
فیلم به ظاهر رنگی است اما در واقع نه رنگیه نه سیاه و سفید فقط رنگ کهنگی داره که این کمرنگی شاید برای کهنه نشان دادن آدمها است! در سکانسی از فیلم تصویر شهر وارونه نشون داده میشه که انگار از آسمون داره ماشین میباره! شهری که جای بارون از آسمونش آهن و دود و ماشین میباره! نه این تهران، تهران همیشگی کیمیایی نیست! وقتی آدما عوض میشن، قهرمانها عوض میشن، شهر هم عوض میشه.
اشکال این فیلم اینکه دیگه چندان از اون دیالوگهای همیشگی و خاص کیمیایی خبری نیست و تا آخرین لحظه تو فکر میکنی که آه! چه مهملاتی! وقتم تلف شد و در آخرین لحظش...! یه کم دیره نه؟ شاید هر کسی مثه من اونقدر صبر نداشته باشه و از نیمه فیلم رو رها کنه!
محاکمه در خیابان (1387)
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
بازیگران: پولاد کیمایی، حامد بهداد، شقایق فراهانی و...
90 دقیقه رنگی
پی نوشت: اگه این فیلم رو دیدن یا خواستین ببینین حتمن به تیتراژ آخر و عکسهایی که توش نشون داده میشه خوب توجه کنید، درسته اشتباه نمی کنید عکسهای تظاهرات بعد انتخابات و جنبش سبزه! و همینطور به شعر آهنگی که پخش میشه توجه کنید، شعری که یغما گلرویی سروده و رضا یزدانی خونده، آهنگ رو از اینجا میتونید بگیرید.
پی نوشت2: تیتری رو که انتخاب کردم بر گرفته از گفته های بهرام بیضایی هست در رابطه با فیلم "شاید وقتی دیگر" که بیضایی میگه: گفتند چون این سناریو (شاید وقتی دیگر) اونقدر مزخرفه! که بهتره خود بیضایی بسازه که آبروش بره!! و در ادامه میگه: فقط این سناریو رو چون مزخرف بود من حق داشتم که بسازم! بنابراین ما سعی کردیم یه سناریوی بد بنویسیم و یک فیلم بد بسازیم که نتیجه اش "شاید وقتی دیگر" هست!
مرتبط: محاکمه در خیابان در روسپیگری و جزیره در کهکشان
می دونی چند وقته سینما نرفتم؟!
پاسخحذفسلام. هر کاری کردم نتونستم خودمو راضی کنم برم تماشاش و به دوستم گفتم خودت برو. الان سال هاس که از کیمیایی فیلمی ندیدم. حوصله ی عوالمشو ندارم.
پاسخحذفاما متنت قشنگ بود.
منم با اين حرفت موافقم كه پايانش خوب بود و اتفاقا كار فرهادي بوده اين ايده ي پاياني گويا
پاسخحذفاما حتا اين پايان خوب به نظرم نتونسته بود فيلمو نجات بده
سلام
از كيميايي دندان مار رو دوست دارم
دیدمش !
پاسخحذففیلمُ دوست داشتم.
قبلآ هم گفتم و تکرارش خوب نیست ولی سینما رفتن را ترک کردن چون دیدن مردم و بی فرهنگی هاشون عذابم می ده.
پاسخحذفجانا تو الان داری این فیلم رو میبینی یعنی نوشته های منو نخوندی ... وقت عزیزت رو خرج کردی ... من به جنبش سبز و این چیزاش نرسیدم زود بعد از آخرین پلان که رفت رو تیتراژ خوب آخرش زدم به چاک ... ببخشید اگر هم کیمیایی این غلط ها رو کرده که از اون عکس ها استفاده کرده غلط بی جا کرده سر پیازه یا تهش ... چه نگرشی از خودش تا حالا نشون داده جز اینکه استغفرالله . . .
پاسخحذفمیس شانزه لیزه
از
جزیره در کهکشان
دروغ چرا
پاسخحذفمن از آنتي كرايست خوشم اومد
خيلي هم خوشم اومد
به همون دلايلي كه گفتم
سلام
حالا تو جزو دسته اي بودي كه "كوري" رو خوندن و فيلمشو نديدن؟ يا اون يكي دسته؟
پاسخحذفچه عجب...شد كامنت بذارم.مصيبتيه اين بلاگرم .
پاسخحذفخوبي....دلمون تنگ شده.سال نوتم مبارك!!!!
ببخش اينقدر دير.گرفتارم.خيلي.
من هم موافقم كه اسكار فيلم خارجي برازنده روبان سفيد بود
پاسخحذفدر مورد هرامزاده هاي پست فترت عليرضا جان دقت كردي به عنوان اصلي فيلم؟ فك كنم با غلط املايي بنويسيم درست تر باشه
درود
پاسخحذفما که فیلم رو ندیدیم
بیشتر از دیدن فیلم طلبه دیدن تیتراژ شدم که از چن نفر دیگه هم شنیده بودم.
جایی تیتراژش آپلود نشده؟